مادر و دختر قربانی اسیدپاشی
ریحانه کوچولو دیگر دلش شکلات نمیخواهد عروسک هم نمیخواهد او دلش میخواهد تا چشمانی را که روزگار بر روی او و مادرش بسته است را دوباره برگرداند.
مالش جای زخمها دیگر سرگرمیش شده و از مادر میخواهد شب تا صبح تنش را بخاراند، شاید خوابش ببرد.
خرداد سال ۹۰ بود که زن جوانی با فریاد خود را به حیاط خانه رساند. از شیونهای او همسایهها به خانه ریختند ولی کسی حواسش به ریحانه و گریههای او نبود.